هنگام آسیب‎های اجتماعی در کدام صف ایستاده‎ایم؟

ساخت وبلاگ

هنگام آسیب‎های اجتماعی در کدام صف ایستاده‎ایم؟

فرزان خاموشی – مسئول دفتر جماعت دعوت و اصلاح شهر شیراز

بسم الله الرحمن الرحیم

شرایط اجتماعی و پیوندهای انسانی زمینه‎ی تاثیرپذیری‎های عمیقی را فراهم می‎کند و انسان از حیث ظاهر و باطن خودتحت تاثیر شرایط محیطی خویش قرار می‎گیرد. قرآن کریم در قالب تمثیلی زیبا، تاثیر محیط در رفتار و شخصیت انسان را چنین به تصویر می‎کشد و می‎فرماید: 

(وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا كَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ) [سوره اعراف 58] (و زمين پاك [و آماده] گياهش به اذن پروردگارش برمى‌‏آيد و آن [زمينى] كه ناپاك [و نامناسب] است [گياهش] جز اندك و بى‏فايده برنمى‌‏آيد اين گونه آيات [خود] را براى گروهى كه شكر مى‏‌گزارند گونه‏ گون بيان می‌كنيم)

در این مثال انسان‎ها به گیاه  تشبیه شده‎اند و محیط زندگی آن‌ها به زمین‎های شور و شیرین. در محیط آلوده، پرورش انسان پاک مشکل است، هر چند که آموزش‎ها قوی و موثر باشند، همان‎گونه که قطرات حیات‎بخش باران هرگز در شوره‎زار سنبل نمی‎رویاند. به همین دلیل برای پالایش درون و نهادینه کردن اخلاق نیکو باید به اصلاح محیط اهمیت فراوان داد. (روش‎های تربیتی در داستان‎های قرآن، حمید قاسمی، ص ۳۴)

در این میان مجموعه‎ایی از انسان‎ها دست به تخریب و آسیب رساندن به محیط اجتماعی می‎زنند، و همیشه جامعه توسط انسان‎های بزهکار مورد تهدید واقع می‌شود. و سنت و قانون خداوند نیز بر این نیست که زمین از بزهکاری و آلودگی پاک شود، چرا که نفس انسان را ملهم به فجور و تقوا قرار داده و بعضی در این میان تابع نفس فاجر خود خواهند شد. اما سوالی که اینجا مطرح است، نقش ما در مقابل برخورد با آسیب‎های اجتماعی چیست؟ ما در کجای این اجتماع قرار داریم؟

خداوند در قرآن در ضمن داستان اصحاب السبت یاد می‎کند که مجموعه‎ای از  قوم بنی اسرائیل سرکش و بزهکار بودند و در این میان در مقابله با بزهکاری این مجموعه مردم به سه دسته تقسیم شدند. خداوند از این مجموعه این‎چنین یاد می‎کند: 

(وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ) [سوره اعراف 164] (و آنگاه كه گروهى از ايشان گفتند براى چه قومى را كه خدا هلاك‏كننده ايشان است‏ يا آنان را به عذابى سخت عذاب خواهد كرد پند مى‏‌دهيد گفتند تا معذرتى پيش پروردگارتان باشد و شايد كه آنان پرهيزگارى كنند)

گروه اول: انسان‎های ناامید

مجموعه‎ای از انسان‎ها که از اصلاح بزهکاران ناامید شده و فکر می‎کنند سعی و تلاش برای اصلاح جامعه بی‎فایده است. 

در قرآن از این نوع انسان‎ها سخن به میان آمده که به دو مورد آن اشاره می‌کنم:

(وَإِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهِيدًا) [سوره نساء 72] (و قطعا از ميان شما كسى است كه كندى به خرج دهد پس اگر آسيبى به شما رسد گويد راستى خدا بر من نعمت بخشيد كه با آنان حاضر نبودم)

قرطبی می‎گوید: تبطئه و ابطاء به معنی عقب ماندن و درنگ کردن است، و صیغه «بطأ» هم به صورت لازم و هم به صورت متعدی استعمال شده است. بنابراین، آنان هم خودشان از رفتن به جنگ خودداری می‎کردند و هم دیگران را از رفتن باز می‎داشتند. (تفسیر قرطبی، ج ۵- ۶، دار الکتب العلمیه، طبع ۱۴۲۰، ص ۱۷۸)

سید قطب می‎گوید: (وَإِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ) بیانگر این است که آنان سستی و کندی می‎کردند و دیگران را نیز سست و کند می‎گرداندند. با استنباط از واژه‎ی «منکم» گروهی که اندکی از مسلمانان بودند، در کار سست کردن و کند نمودن کاملاً پافشاری می‌کردند و در این رهگذر به تلاش و فعالیت می‎پرداختند، زیرا در این جمله چندین تاکید وجود دارد و دال بر اصرار و پافشاری چنین گروهی در امر سست نمودن و کند کردن است و می رساند که این گروه تاثیر بسزایی در میان صفوف مسلمانان داشتند و مسلمانان سخت از کار آنان متاثر بوده‎اند. (فی ظلال قرآن ، جلد ۲، ص ۱۴۰)

در آیه‎ی دیگر خداوند می‎فرماید: 

(قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا) [سوره احزاب 18]

قرطبی می‎گوید: عوق به معنی منع کردن و منصرف نمودن است. (تفسیر قرطبی، جلد ۱۳- ۱۴، ص ۹۹)

هر دو آیه اشاره به مجموعه‎ایی از انسان‏ها دارد که در داخل صف مسلمان همیشه ندای ناامیدی و دلسردی سر می‏دادند. 

عدم شناخت طبیعت راه  در مسیر اصلاح اجتماعی باعث می‏شود در نگاه و اندیشه‏ی این مجموعه حالتی از یاس و ناامیدی ایجاد شود. بر این اساس  شناخت طبیعت راه،مهمترین اصل برای ایجاد امید به اصلاح است. 

در این مجال به اختصار به بعضی از ویژگی‏های مورد نیاز مسیر اصلاح اجتماعی خواهیم پرداخت. 

الفاولین ویژگی طولانی بودن راه است. 

اساسا تربیت انسان‏ها و رهایی آنان از آفاتی مانند هوی و هوس، غفلت و جهل که از موانع اصلی مسیر رشد انسان هستند، یک شبه اتفاق نخواهد افتاد، بلکه تربیت و اصلاح یک فرایند تدریجی و گام به گام است و کسی که با این قانون در اصلاح اجتماعی آشنا نباشد، گام‏هایش سست خواهد شد و در نتیجه یاس و ناامیدی به سراغش خواهد آمد. شیخ یوسف قرضاوی در این مورد می‏گوید: اصلاح جامعه و مردم کار آسانی نیست و بی‌ضابطه صورت نمی‏پذیرد، ملت‌ها از رکود در نمی‌آیند و به پا نمی‎خیزند، و از ناتوانی در نمی‌آیند و نیرومند نمی‌شوند، و از سراشیبی رهایی نمی‏یابند و راه تلقین نمی‏پیمایند، اگر به دنبال یک تربیت اصیل راستین و به عبارت دیگر یک دگرگونی روانی و اخلاقی ریشه‌دار نباشند که رکود را به حرکت، خواب آلودگی را به بیداری، بی‌خبری را به آگاهی، سستی را به قاطعیت، بی‏ثمری را به  تولید و مرگ را به زندگی مبدل گرداند. لذا تغییر  انسان موضوعی ساده و آسان نیست، بلکه بار سنگینی است که شانه‏ها زیر بار آن خم می‌شوند. انسان آفریده‏ای مرکب و پیچیده است و بزرگ‏ترین مشکل، دگرگون کردن روان انسان، یا دل و یا طرز تفکر است. کار مدیریت و اجرا در حوزه‏ی رودهای بزرگ یا تغییر مسیر یا حفاری زمین یا بریدن کوه‌ها یا هر گونه تغییری در مظاهر آفرینش به مراتب ساده‏تر از تغییر دادن روان آدمیان و دگرگون کردن دل‏ها و افکار مردم است، ساختن کارخانه‏ها و مدارس و سد‏ها و انواع موسسات ساده است و آسان، و توانستنی و شدنی است، اما کاری که به راستی دشوار است تربیت انسان است، ساختن انسانی که بر خویشتن مسلط باشد و بر خواسته‌هایش فرمان براند، انسانی که با زندگی داد و ستد داشته باشد و همان‌گونه که حقش را می‌طلبد، تکلیفش را نیز انجام بدهد. انسانی که حق را بشناسد و به آن ایمان داشته باشد و از آن دفاع کند، انسانی که خوبی‏ها و امتیازات را بشناسد و همانطور که خوبی‏ها را برای خودش می‌خواهد برای دیگران نیز بخواهد و در راه اصلاح مفاسد اجتماعی فشارهای لازم را تحمل کند. در رابطه با امر به معروف و نهی از منکر و جانفشانی و صرف مال و نثار دارایی‌ها در راه حق احساس مسئولیت کند، ساختن چنین انسانی کار بسیار دشواری است و هرگز آسان نیست. (نقش ایمان در زندگی، یوسف قرضاوی ، ص ۴۷۹) 

ب: ناهمواری راه 

طبعا برای فعالیت اصلاحی همه چیز برای شخص مصلح آماده و مهیا نیست. موانع متعددی بر سر راه او قرار خواهند گرفت، از خانواده، جامعه، دوستان، که با ابزارهای مختلفی از شبه افکنی و ایجاد بدگمانی، تمسخر، تهدید، تطمیع، ایجاد فشار و… موانعی در مسیر اصلاح اجتماعی خواهند بود. 

خداوند خطاب به پیامبر(ص) می‏فرماید: راهی که تو در پیش گرفتی، راهی ناهموار و سخت است و اگر غیر از این بود، خیلی‏ها دنباله‏رو تو بودند، اما ماجرا این‎گونه نیست. 

(لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَاتَّبَعُوكَ وَلَكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُالشُّقَّةُ) [سوره التوبة 42] (اگر مالى در دسترس و سفرى [آسان و] كوتاه بود قطعا از پى تو مى‏آمدند ولى آن راه پر مشقت بر آنان دور مى‏نمايد)

مردمان بسیاری در راهی که سر به سوی افق‌های والا و ارزشمند دارد سقوط می‌کنند، و مردمان بسیاری هستند که به سبب طول مسیر خسته و درمانده می‏شوند، و از کاروان باز می‌مانند، و به سمت کالای ناچیز یا خواسته‏ی بی‏ارزشی می‏گرایند. مردمان زیادی هستند که انسان‏ها آن را در هر زمانی و مکانی می‏شناسند، ایشان جماعت اندک و ناگهان پدید آمده‏ای هم نیستند، بلکه آنان گروه نمونه و تکرار شونده‏ای هستند و در حاشیه حیات به زندگی ادامه می دهند. هر چند گمان می‏برند آنان به منافعی دست یافته‌اند و به مطالبی رسیده‏اند و می‏نگارند که از پرداخت بهای بالا، خویشتن را رها ساختند، چه بسا که با بهای اندک جز کالای اندک را نمی‏توان خرید و پول ناچیز جز متاع ناچیز نمی‌ارزد. ( فی ظلال القرآن، ج ۳، ص ۵۴۲) 

ج: رهروان اندک  

کسانی که در عرصه‏ی تربیت و اصلاح فعالیت می‏کنند تعدادشان زیاد نیست و بر این اساس شاید کم بودن رهروان راه، بر بعضی‏ها گران آید‌. قرآن به این موضوع اشاراتی کرده است و می‏فرماید: 

(وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَا هُمْ) [سوره ص 24] (و در حقيقت بسيارى از شريكان به همديگر ستم روا مى‌دارند به استثناى كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند و اين‌ها بس اندكند)

(اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ) [سوره سبأ 13](اى خاندان داوود شكرگزار باشيد و از بندگان من اندكى سپاسگزارند)

در این آیه خداوند از کمی بندگان شکرگزار سخن می‏گوید، بدین معنا که کم هستند انسان‏هایی که از نیرو و توان خود در آبادنی زمین بهره ببرند، و کم هستند انسان‏هایی که همه توان و نیروی روحی و روانی خود، برای شناخت خدا و پیوستن به وی به کار گیرند و برای پیشرفت زندگی روحانی و رشد و فزونی آن، از قدرت، قوت، هدایت و رهنمود خدا استمداد بطلبند و به مقتضای آن عمل کنند و به خیر و محبت و احساس وابستگی و به هم پیوستگی انسانیت عادت نمایند، و تلاش کنند تا خیر مادی و بهره‏های مادی که با توان و نیروی مادی خویش به آن رسیده‏اند، به همه بشر برسانند. و در نهایت کم هستند بندگانی که تمام توان و نیروی خود را در شناخت اسرار عالم هستی و قوانین آن به کار برند و هم‏‏چنین در شناخت سنت‏ها و قوانین الهی در این عالم مادی و زندگی انسانی، از آن استفاده کنند، و در برنامه‎ریزی و سامان دادن به زندگی بشری و برپا داشتن آن و سوق دادن آن بر شیوه‏ی راست ودرست آن، از این قوانین و سنت‏ها بهره گیرند. (روش تربیت اسلام و کاربرد عملی آن، محمد قطب، ترجمه، محمود ابراهیمی،ص ۳۴)

گروه دوم: مصلحان دلسوز اجتماعی

مصلحان دلسوزی که همه‎ی توان خود را برای اصلاح اجتماعی به کار می‎بندند، این مجموعه با کمال امید به کار و تلاش، انگیزه‏ی خود را از فعالیت در دو چیز بیان می‏کنند، و در حقیقت همین دو نگاه باعث می‏شود روح امید در کالبد آنان بدمد و از حرکت باز نایستند. 

انگیزه اول: معذرة الي ربكم 

این مجموعه‏ی مسئولیت‏پذیر، خود را در مقابل خداوند مسئوول می‏دانند، و به مسئولیت خود در قبال جامعه واقفند، چرا که خداوندی که آنان را خلق کرده برای آن‌ها یک سری وظایف در دنیا در نظر گرفته است که از جمله‏ی این وظایف، آبادانی زمین است، آنجا که خداوند می‏فرماید: 

(هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ) [سوره هود 61] (او شما را از زمين پديد آورد و در آن شما را استقرار داد پس از او آمرزش بخواهيد آنگاه به درگاه او توبه كنيد كه پروردگارم نزديك [و] اجابت‏ كننده است)

آبادانی زمین مسئولیت این انسان در کره خاکی است. این مجموعه‏ی انسانی که از لحاظ شخصیتی توسعه یافته‏اند، سعادت و خوشبختی خود را در خوشبخت کردن دیگران می‏دانند، و از خسته شدن و زحمت کشیدن در میدان اصلاح اجتماعی لذت می‏برند و سکون و راحتی به قاموس این مجموعه راه ندارد. همین انگیزه‏ی مسئول بودن در پیشگاه خداوند، باعث شد که مومن آل یاسین را وادار کند تا از دورترین نقطه‏ی شهر، برای رساندن پیام دین حرکت کند. این بزرگ مرد که خداوند نام او را ثبت نکرده، چرا که مهم درس و پیامی است که در ذکر داستان این بزرگ مرد الهی وجود دارد و آن نیز سرعت پذیرش دعوت و احساس مسئولیت در قبال جامعه خود بود، هر چند او را تکذیب و پیامش را انکار و او را تهدید کردند. خداوند در وصف حالش می‌فرماید: 

(وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ اتَّبِعُوا مَنْ لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ وَمَا لِيَ لَا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) [سوره يس 20 – 22] (و [در اين ميان] مردى از دورترين جاى شهر دوان دوان آمد [و] گفت اى مردم از اين فرستادگان پيروى كنيد. از كسانى كه پاداشى از شما نمى‏خواهند و خود [نيز] بر راه راست قرار دارند پيروى كنيد. آخر چرا كسى را نپرستم كه مرا آفريده است و [همه] شما به سوى او بازگشت مى‏يابيد.)

اساس نگرش این مجموعه این است که خداوند در قیامت از ما نمی‏پرسد که چرا پیروز نشدید، بلکه سوال می‏کند که چرا تلاش نکردید؟ و نمی‏پرسد که چرا موفق نشدید، بلکه می‏پرسد که چرا فعالیت نکردید؟ (نیت و اخلاص / قرضاوی، ترجمه: عمر قادری، ص: ۱۲۰) 

انگیزه دوم: ولعلهم یتقون

آنان از تأثیر پذیری کلام و فعالیت‏های خود در راستای اصلاح مفاسد و بزهکاری اجتماعی ناامید نیستند و امید دارند فعالیت و تلاش‏شان به ثمر برسد. مصلح اجتماعی نباید از هدایت  هیچ‏کس ناامید شود حتی ا‌گر آن شخص فرعون باشد. در داستان موسی خداوند او را ماموریت می‏دهد که به سراغ فرعون برود و به تذکر و یادآوری او بپردازد، فرعونی که ندای «أنا ربکم الأعلی» سر می‌داد. 

(اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلَى أَنْ تَزَكَّى * وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى) [سوره نازعات 17 – 19] (به سوى فرعون برو كه وى سر برداشته است. و بگو آيا سر آن دارى كه به پاكيزگى‌گرايى. و تو را به سوى پروردگارت راه نمايم تا پروا بدارى)

یکی از قصه‌هایی که غزالی در احیا نقل می‏نماید و با این موضوع ارتباط مستقیم دارد آن است که مردی به قصد امر به معروف و نهی از منکر وارد مجلس مأمون شد و بسیار خشن و تند با او سخن گفت و او را ستمکار و فاجعه و خلافکار خطاب نمود، مأمون هم که به دانش و بردباری مشهور بود برای مجازات او دچار احساسات و شتاب نگردید بلکه خطاب به او گفت: دوست عزیز مهربان آرام باش خداوند بهتر از تو را به سوی بدتر از من فرستاد و به او دستور فرمود با مهربانی با او روبرو شود موسی و هارون را که بسیار از تو بهتر بودن بسوی فرعون که خیلی از من بدتر بود فرستاد و خطاب به آنان فرمود:(فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى). [سوره طه 44] (و با او سخنى نرم گوييد شايد كه پند پذيرد يا بترسد)

این شیوه بیان که با کلمات امیدواری همراه است علی رغم طغیان و سرکشی فراوان، دلیل بر آن است که طرف مقابل هر چند در کفر و طغیان غرق شده باشد دعوتگر چنانچه از روش حکمت و مهربانی و آرامی استفاده نماید و از اسلوب خشنپرهیز کند، نباید امید خود را به هدایت او از دست بدهد. (فقه سیاسی، یوسف قرضاوی، ترجمه عبدالعزیز سلیمی، ص ۲۶۹) 

سید قطب در توصیه و سفارش به خواهرش این‏چنین می‏گوید: 

اگر به قدرت و توان خیر و نیکی در درون انسان پی ببریم، می‏بینیم که نیکی و خیر فراوانی در اندرون اوست تا حدی که برای اولین بار آن را احساس نمی‏کنیم، من این را آزمایش کرده‏ام، در خیلی‌ها هم امتحان کرده‌ام، حتی با آنهایی که در ابتدا چنان وانمود می‏شود بدکار و شرورند و یا بی‏احساس و بی‏شعورند. اما کمی مهربانی و گذشت در مقابل گناه و تاوانش و یا مقداری محبت واقعی و دوست داشتن‏شان و یا کمی دلسوزی صادقانه و خالصانه برای رفع درد و رنجشان کافیست تا چشمه خیر را در درونشان به جوش آورد و با اندک بخششی که بی‏ریا و تزویر باشد، آنان نیز نسبت به تو مهر می‏ورزند و احساس اطمینان می‏کنند، زیرا یقین داشته باش که شر و بدی در درون آدمی آن‏قدر عمیق و ریشه‏دار نیست که ما فکر می‏کنیم، بلکه فقط در پوسته سختی از وجود انسان‏هاست که با آن به مقابله با درد و رنج زندگی می‌شتابند تا زنده بمانند. (نامه سید قطب به خواهرش آمنه، ترجمه: جلال معروفیان، ص: ۱۴- ۱۵) 

و در فرازی دیگر در ضمن تفسیر داستان پیامبر یونس می‎گوید: در داستان ذوالنون درس و عبرتی برای یاران دعوت‏است. دعوت‌کننده ابزاری است در دست قدرت یزدان، خدا از هر کس دیگری دعوت خود را بهتر می‎پاید و نیک‎تر محافظت می‏نماید. داعی باید وظیفه خود را در هر شرایط و ظروفی و در هر جو و فضایی انجام دهد، و بقیه کار را به خدا حواله کند. هدایت خدا، هدایت است. پاسخگویی دل‏ها به دعوت مصلحان نزدیک و آسان نیست. موانع متعددی از جمله پوچی، تقالید، عادت‏ها، نظام‏ها، اوضاع و احوال بر دل‏ها می‌نشیند، باید این موانع را از دل‏ها زدود. لذا باید دل‏ها را به هر وسیله‏ای که ممکن است زنده کرد، و در سایه  شکیبایی و پایداری و امیدواری چه بسا یکی از نصایح کارگر افتد. انسان در برخی اوقات سراپا شگفت‏زده می‏شود و هراس او را بر می‏گیرد، زمانی که می‏بیند هزار مرتبه می‏کوشد و چیزی عاید او نمی‏گردد. ولی بعد از آن یک بار یک حرف و صحبت سراسر وجود شخص را به لرزه در می‏آورد. نزدیک‏ترین مثالی که هم اینک می‏توانم بیاورم و حالت را به تصویر بکشد، دستگاه گیرنده‏ای است که به دنبال ایستگاه فرستنده می‏گردد، شما پیچ را بارها و بارها می‌چرخانید و به این سو و آن سو می‏گردانید ولی ایستگاه را پیدا نمی‏کنید، هرچند که دقت می‏کنید و پیچ را درست در مسیر خود راه می‌برید. آنگاه از دست تو حرکت ناسنجیده و تندی سر می‌زند و موج پیدا می‌شود و صداها و نغمه‏ها روان می‏گردد. انسان از همه چیز به دستگاه گیرنده نزدیک‌تر است دعوتگران هم باید بکوشند پیچ را بجنبانند و به جلو و عقب برند و برگرداند تا دل‏ها از آن سوی افق‏ها پیام ‌دعوت را دریافت دارند. (فی ظلال القرآن / سید قطب ج ۴، ص: ۶۲۲ و ۶۲۳، به اختصار)

نکته‏ای که لازم است اینجا ذکر کنم این است که نتیجه دعوت و اصلاح اجتماعی، لزوما شرط نیست در زندگی شخص مصلح رخ دهد، چه بسا نتیجه تلاش مصلح اجتماعی بعد از مرگ شخص خود را نشان دهد. پیروزی  و به نتیجه رسیدن تلاش و کوشش شخص مصلح همیشه به معنی پیروزی و به قدرت رسیدن آن افراد نمی‌باشد، بلکه گاهی بعد از مرگ، کسانیتفکر و اندیشه آنان را به نتیجه می‎رسانند. 

درقرآن به ذکر این موضوع در قالب داستان «اصحاب الاخدود» پرداخته است. آنجا که بعد از شهادت آن جوان مومن، مردمی که شاهد صحنه شهادت او بودند به منهج و فکر و برنامه او ایمان آوردند، و پادشاه آن زمان گودال‏هایی را حفر کرده و آتش در آنها افروخته و موحدین را در آن می‏انداخت، اما آنانی که به جوان ایمان آورده بودند محکم و استوار بر یکتا پرستی خویش ماندند. در این داستان آن جوان نتیجه دعوت و تلاش خود در اصلاح جامعه را شاهد نبود، اما بعد از مرگ او تلاش او نتیجه داد.  

نمونه دیگر از تاثیر عملکرد انسان بعد از مرگ داستانی از انس بن مالک است که ایشان می‏گوید هنگامی که حرام بن ملحان در حادثه بئر معونه با نیزه هدف قرار گرفت خونی را که از محل زخم فوران می‏کرد بر سر و صورت خود پاشید و گفت قسم به خدای کعبه؛ که رستگار شدم. این جمله‏ی حرام بر ملحان قاتل را بر آن داشت تا پس از مدتی مسلمان شود زیرا او دائماً به کلماتی فکر می‌کرد که ابن ملحان آن به هنگام شهادتش گفته بود. او می‌گوید چیزی که مرا به سوی اسلام فراخواند و سبب شد به اسلام درآیم این بود که من یکی از مسلمانان را هدف قرار دادم و به هنگام شهادتش می‌گفت قسم به خدا رستگار شدم! با خودم گفتم چطور پیروز شد؟ مگر من او را نکشتم؟ اما بعدها که در رابطه با سخنان او سوال کردم،گفتند منظور او از پیروزی، شهادت بوده است. من هم گفتم قسم به خدا او پیروز شد که در راه آرمان و عقیده‏اش جان را فدا کرد. (اوصاف مصلحان، عبدالحمید البلالی، ترجمه، قادر قادری، ج ۲،  ص ۱۲۹)

در میدان فعالیت اجتماعی دو مدل هدف‏گذاری داریم. 

الفهدف مبتنی بر نتیجه 

مثلا شخصی برنامه‏ریزی می‎کند تا یک سال تعداد معین و مشخصی را هدایت کند، و در پایان سال، موفقیت را بر اساس رسیدن به آن هدفی که تعیین کرده ارزیابی می‏کند. 

بهدف مبتنی بر فعالیت 

مثلا شخصی برنامه‏ریزی می‎کند تا یک سال به تعدادیمشخص و معین پیام دین رسانده شود. این نوع هدف‌گذاری نگاهش معطوف به انجام کار است، و توجهی به نتیجه نمی‏کندکه آیا این تعداد، دعوت و ارشاد آنان رو پذیرفته‎اند یا خیر؟

پس در جمع مصلحان اجتماعی هر دو نوع برنامه‏ریزی وجود دارد:

«معذرة الي ربكم» ناظر به بخش هدف مبتنی بر فعالیت است. 

«لعلهم یتقون» ناظر به برنامه‏ریزی و هدف‏گذاری بر اساس نتیجه می‏باشد.  

گروه سوم : انسان‏های بی‏تفاوت 

در این میان گروهی هستند که به نسبت ناهنجاری‏های اجتماعی کاملا بی‏تفاوت هستند و هیچ نوع حرکتی از آنان صادر نمی‏شود. تفاوت این مجموعه با گروه اول در این است که گروه اول وارد برنامه عملیاتی اصلاحی می‏شوند اما ادامه نمی‏دهند، چون فکر می‏کنند کار و تلاش آنها به نتیجه‏ای نمی‏رسد. اما این گروه و مجموعه اصلا هیچ تحرک و جنب و جوشی از خود ندارند. لذا در این آیه  نامی از آنها برده نشده و دلیل نادیده گرفتن آنان، کاستن از شأن و مقام ایشان است، هر چند که دچار عذاب نیامده باشند، چرا که آنان عملا از نهی کردن و باز داشتن مردمان از بدی دوری گزیده‏اند. (فی ظلال القرآن، جلد ۳، ص ۱۰۳)

لذا قرآن کسانی را که نسبت به فساد محیط خود بی‏تفاوت و بی‏توجه هستند و هیچ‏گونه حساسیتی از خود نشان نمی‏دهند، مطرود و ملعون انبیاء خوانده است:

(لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ) [سوره مائده 78 – 79] (از ميان فرزندان اسرائيل آنان كه كفر ورزيدند به زبان داوود و عيسى بن مريم مورد لعنت قرار گرفتند اين [كيفر] به خاطر آن بود كه عصيان ورزيده و [از فرمان خدا] تجاوز می‌کردند. [و] از كار زشتى كه آن را مرتكب مى‌شدند يكديگر را بازنمى‏داشتند راستى چه بد بود آنچه می‌کردند)

شعار این مجموعه و گروه “لکم دینکم ولی دین” و این ضرب المثل است که می‌گویند: عیسی به دین خود، موسی هم‌ به دین خود. 

شعارهایی که عدم مسئولیت‌پذیری و دلسوزی نسبت به جامعه را ترویج می‏دهد. 

بدترین آفت و بیماری یک جامعه این ‏است که هر کس از افراد جامعه بگوید خودم، خودم، مال من، و نگوید وظیفه من!

این آفت خانمان‏سوز عمدتا از منیت و خود‏خواهی نشات می‏گیرد. هر کس فقط خودش را در نظر می‏گیرد و دیگران و همنوعش را از یاد می‏برد. ( نقش ایمان در زندگی / قرضاوی، ص: ۳۱۱) 

با نگاهی به سیرت و راه و روش پیامبران الهی به عنوان الگوهای عملی بشر می‌بینیم، همه‏ی آن پیشوایان بشریت دلسوز و خیر خواه جامعه خود بودند. 

خداوند شخصیت آنان را این‏چنین توصیف می‏کند. 

نوح به قوم خود می‏گوید: 

(أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ)[سوره اعراف 62] (پيام‌هاى پروردگارم را به شما مى‌رسانم و اندرزتان مى‏‌دهم و چيزهايى از خدا مى‏دانم كه [شما] نمی‌دانید)

هود می‎گوید:

(أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ) [سوره اعراف 68](پيام‌هاى پروردگارم را به شما مى‌رسانم و براى شما خير خواهى امينم)

شعیب می‏گوید:

(إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ) [سوره هود 84] (به راستى شما را در نعمت مى‌بينم و[لى] از عذاب روزى فراگير بر شما بيمناكم)

ابراهیم که حتی برای  مخالفان خود نیز از سر شفقت دعا می‎کند و می‏گوید:

(رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ) [سوره إبراهيم 36] (پروردگارا آن‌ها بسيارى از مردم را گمراه كردند پس هر كه از من پيروى كند بى‌گمان او از من است و هر كه مرا نافرمانى كند به يقين تو آمرزنده و مهربانى)

مومن آل فرعون در مقام دلسوزی قوم خود، خداوند داستان او را این‏چنین برایمان بازگو می‏کند:

(وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعِبَادِ وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ)[سوره غافر 30 – 33] (و كسى كه ايمان آورده بود گفت اى قوم من من از [روزى] مثل روز دسته‌ها[ى مخالف خدا] بر شما مى‏ترسم. [از سرنوشتى] نظير سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آن‌ها [آمدند] و [گرنه] خدا بر بندگان [خود] ستم نمى‏خواهد. و اى قوم من من بر شما از روزى كه مردم يكديگر را [به يارى هم] ندا درمى‏دهند بيم دارم. روزى كه پشت‏ كنان [به عنف] بازمى‏‌گرديد براى شما در برابر خدا هيچ حمايتگرى نيست و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبرى نيست)

و ادامه می‏دهد که: 

(وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ) [سوره غافر 41] (و اى قوم من چه شده است كه من شما را به نجات فرا مى‏خوانم و [شما] مرا به آتش فرا مى‏خوانيد)

مومن آل یاسین نمونه‏ای دیگر از دلسوزان اجتماعی است که حتی بعد از این‏که قوم لجوج، خیرخواهی او را برنتافتند و او را به شهادت رساندند، خداوند آرزوی بعد از شهادت این بزرگمرد و مصلح دلسوز را این‏چنین به تصویر می‏کشد: 

(قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ) [سوره يس 26 – 27] ([سرانجام به جرم ايمان كشته شد و بدو] گفته شد به بهشت درآى گفت اى كاش قوم من مى‏‎دانستند. كه پروردگارم چگونه مرا آمرزيد و در زمره عزيزانم قرار داد)

اما در راس همه‏ی مصلحان بشریت پیامبرق قرار دارد که اندوه بزرگی در قبال جامعه خود به دوش می‏کشید تا جایی که نزدیک بود خود را نابود کند، خداوند به او دلداری می‏دهد و می‏فرماید: 

(فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا) [سوره كهف 6] (شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند تو جان خود را از اندوه در پيگيرى [كار]شان تباه كنى)

ودر جایی دیگر در توصیف شخصیت ایشان می‏فرماید: 

(لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ) [سوره توبه 128] (قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است‏ شما در رنج بيفتيد به [هدايت] شما حريص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است)

همه‏ی این الگوهای بشری این درس مهم را به ما می‏آموزد که انسان در این دنیا در قبال دیگران مسئولیت دارد.  

خداوند هدف از خلقت انسان و وظیفه او را در زندگی به روشنی بیان کرده است. انسان بیهوده آفریده نشده است، بلکه برای هدف و حکمتی آفریده شده است، انسان را برای خودش نیافریده‏اند و برای این هم آفریده نشده است که بنده و برده یکی از عناصر جهان هستی باشد، و برای این هم آفریده نشده است که مانند چهارپایان مدتی در این دنیا زندگی کند، و برای این هم آفریده نشده است که چند سالی کم یا زیاد در این جهان زندگی کند و پس از آن خاک او را در کام خود فرو کشد و کرم‏ها وی را بخورند و نیستی طومار زندگی او را درهم پیچد، بلکه آفریده شده است تا آن امانت بزرگ یعنی امانت تکلیف و مسئولیت را در این زندگی کوتاه بر دوش کشد. (نقش ایمان در زندگی / قرضاوی، ص: ۱۱۸ و ۱۱۹) 

در کدامین صف ایستاده ایم؟ سوالی است که هر کس باید از خود بپرسد. 

نوعی تقسیم‌بندی کلی‏تر انسان‏ها به نسبت کل جهان اسلام هم وجود دارد. 

استاد مصطفی طحان در بیان اوضاع وخیم و چالش‎هایی که جهان اسلام با آن روبرو هست سوالی رو مطرح می‏کند و می‏گوید با وجود این شرایط اسفناک و درد و رنجی که جهان اسلام در آن بسر می‏برد، اصلاح و باز سازی با کیست؟ 

ایشان مردم را به سه دسته تقسیم می‏کند و می‏گوید:

الف: گروه اول از اصلاح امور مأيوس شده، سر در گریبان خود فرو برده و به اصلاح خود اکتفا کرده‏اند.

ب: گروه دوم فعالیت می‌کنند اما به تنهایی، اگر نویسنده است قلم بر می‎گیرد و به روشنگری و تحلیل امور می‏پردازد و اگر فرد خیراندیشی است به نیازمندان کمک می‌کند، و این اقدامات فردی گرچه سودمند است اما کافی نیست.

ج: بالاخره گروه سوم هم‏دوش دیگران در قالب جمعی به تلاش و تکاپو می‏پردازند. از همین افراد بود که تشکل‏های ملی برای مبارزه با استعمار و تشکل‏های کمونیستی برای مبارزه با سرمایه‏داری به وجود آمد و در مقابل، جماعت‏ها و حرکت‌های اسلامی در بخش‏های مختلف جهان اسلام پا گرفت تا فرد مسلمان را بر مبنای شیوه نبوی بازسازی کند، اعتماد مسلمان به خود و دینش را بازسازی کند، میهن اسلامی را از هر نوع سلطه‌گر بیگانه پاک سازد و برای بهسازی جامعه و برپایی حکومت اسلامی فعالیت کند. (اهمیت و مشروعیت فعالیت جمعی / مصطفی طحان، ترجمه: جلیل بهرامی نیا، ص: ۲۸)

تابش...
ما را در سایت تابش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علی تابش xn--mgbce6b بازدید : 186 تاريخ : دوشنبه 15 ارديبهشت 1399 ساعت: 22:18