هنگام آسیبهای اجتماعی در کدام صف ایستادهایم؟
فرزان خاموشی – مسئول دفتر جماعت دعوت و اصلاح شهر شیراز
بسم الله الرحمن الرحیم
شرایط اجتماعی و پیوندهای انسانی زمینهی تاثیرپذیریهای عمیقی را فراهم میکند و انسان از حیث ظاهر و باطن خودتحت تاثیر شرایط محیطی خویش قرار میگیرد. قرآن کریم در قالب تمثیلی زیبا، تاثیر محیط در رفتار و شخصیت انسان را چنین به تصویر میکشد و میفرماید:
(وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا كَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ) [سوره اعراف 58] (و زمين پاك [و آماده] گياهش به اذن پروردگارش برمىآيد و آن [زمينى] كه ناپاك [و نامناسب] است [گياهش] جز اندك و بىفايده برنمىآيد اين گونه آيات [خود] را براى گروهى كه شكر مىگزارند گونه گون بيان میكنيم)
در این مثال انسانها به گیاه تشبیه شدهاند و محیط زندگی آنها به زمینهای شور و شیرین. در محیط آلوده، پرورش انسان پاک مشکل است، هر چند که آموزشها قوی و موثر باشند، همانگونه که قطرات حیاتبخش باران هرگز در شورهزار سنبل نمیرویاند. به همین دلیل برای پالایش درون و نهادینه کردن اخلاق نیکو باید به اصلاح محیط اهمیت فراوان داد. (روشهای تربیتی در داستانهای قرآن، حمید قاسمی، ص ۳۴)
در این میان مجموعهایی از انسانها دست به تخریب و آسیب رساندن به محیط اجتماعی میزنند، و همیشه جامعه توسط انسانهای بزهکار مورد تهدید واقع میشود. و سنت و قانون خداوند نیز بر این نیست که زمین از بزهکاری و آلودگی پاک شود، چرا که نفس انسان را ملهم به فجور و تقوا قرار داده و بعضی در این میان تابع نفس فاجر خود خواهند شد. اما سوالی که اینجا مطرح است، نقش ما در مقابل برخورد با آسیبهای اجتماعی چیست؟ ما در کجای این اجتماع قرار داریم؟
خداوند در قرآن در ضمن داستان اصحاب السبت یاد میکند که مجموعهای از قوم بنی اسرائیل سرکش و بزهکار بودند و در این میان در مقابله با بزهکاری این مجموعه مردم به سه دسته تقسیم شدند. خداوند از این مجموعه اینچنین یاد میکند:
(وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ) [سوره اعراف 164] (و آنگاه كه گروهى از ايشان گفتند براى چه قومى را كه خدا هلاككننده ايشان است يا آنان را به عذابى سخت عذاب خواهد كرد پند مىدهيد گفتند تا معذرتى پيش پروردگارتان باشد و شايد كه آنان پرهيزگارى كنند)
گروه اول: انسانهای ناامید
مجموعهای از انسانها که از اصلاح بزهکاران ناامید شده و فکر میکنند سعی و تلاش برای اصلاح جامعه بیفایده است.
در قرآن از این نوع انسانها سخن به میان آمده که به دو مورد آن اشاره میکنم:
(وَإِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهِيدًا) [سوره نساء 72] (و قطعا از ميان شما كسى است كه كندى به خرج دهد پس اگر آسيبى به شما رسد گويد راستى خدا بر من نعمت بخشيد كه با آنان حاضر نبودم)
قرطبی میگوید: تبطئه و ابطاء به معنی عقب ماندن و درنگ کردن است، و صیغه «بطأ» هم به صورت لازم و هم به صورت متعدی استعمال شده است. بنابراین، آنان هم خودشان از رفتن به جنگ خودداری میکردند و هم دیگران را از رفتن باز میداشتند. (تفسیر قرطبی، ج ۵- ۶، دار الکتب العلمیه، طبع ۱۴۲۰، ص ۱۷۸)
سید قطب میگوید: (وَإِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ) بیانگر این است که آنان سستی و کندی میکردند و دیگران را نیز سست و کند میگرداندند. با استنباط از واژهی «منکم» گروهی که اندکی از مسلمانان بودند، در کار سست کردن و کند نمودن کاملاً پافشاری میکردند و در این رهگذر به تلاش و فعالیت میپرداختند، زیرا در این جمله چندین تاکید وجود دارد و دال بر اصرار و پافشاری چنین گروهی در امر سست نمودن و کند کردن است و می رساند که این گروه تاثیر بسزایی در میان صفوف مسلمانان داشتند و مسلمانان سخت از کار آنان متاثر بودهاند. (فی ظلال قرآن ، جلد ۲، ص ۱۴۰)
در آیهی دیگر خداوند میفرماید:
(قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا) [سوره احزاب 18]
قرطبی میگوید: عوق به معنی منع کردن و منصرف نمودن است. (تفسیر قرطبی، جلد ۱۳- ۱۴، ص ۹۹)
هر دو آیه اشاره به مجموعهایی از انسانها دارد که در داخل صف مسلمان همیشه ندای ناامیدی و دلسردی سر میدادند.
عدم شناخت طبیعت راه در مسیر اصلاح اجتماعی باعث میشود در نگاه و اندیشهی این مجموعه حالتی از یاس و ناامیدی ایجاد شود. بر این اساس شناخت طبیعت راه،مهمترین اصل برای ایجاد امید به اصلاح است.
در این مجال به اختصار به بعضی از ویژگیهای مورد نیاز مسیر اصلاح اجتماعی خواهیم پرداخت.
الف: اولین ویژگی طولانی بودن راه است.
اساسا تربیت انسانها و رهایی آنان از آفاتی مانند هوی و هوس، غفلت و جهل که از موانع اصلی مسیر رشد انسان هستند، یک شبه اتفاق نخواهد افتاد، بلکه تربیت و اصلاح یک فرایند تدریجی و گام به گام است و کسی که با این قانون در اصلاح اجتماعی آشنا نباشد، گامهایش سست خواهد شد و در نتیجه یاس و ناامیدی به سراغش خواهد آمد. شیخ یوسف قرضاوی در این مورد میگوید: اصلاح جامعه و مردم کار آسانی نیست و بیضابطه صورت نمیپذیرد، ملتها از رکود در نمیآیند و به پا نمیخیزند، و از ناتوانی در نمیآیند و نیرومند نمیشوند، و از سراشیبی رهایی نمییابند و راه تلقین نمیپیمایند، اگر به دنبال یک تربیت اصیل راستین و به عبارت دیگر یک دگرگونی روانی و اخلاقی ریشهدار نباشند که رکود را به حرکت، خواب آلودگی را به بیداری، بیخبری را به آگاهی، سستی را به قاطعیت، بیثمری را به تولید و مرگ را به زندگی مبدل گرداند. لذا تغییر انسان موضوعی ساده و آسان نیست، بلکه بار سنگینی است که شانهها زیر بار آن خم میشوند. انسان آفریدهای مرکب و پیچیده است و بزرگترین مشکل، دگرگون کردن روان انسان، یا دل و یا طرز تفکر است. کار مدیریت و اجرا در حوزهی رودهای بزرگ یا تغییر مسیر یا حفاری زمین یا بریدن کوهها یا هر گونه تغییری در مظاهر آفرینش به مراتب سادهتر از تغییر دادن روان آدمیان و دگرگون کردن دلها و افکار مردم است، ساختن کارخانهها و مدارس و سدها و انواع موسسات ساده است و آسان، و توانستنی و شدنی است، اما کاری که به راستی دشوار است تربیت انسان است، ساختن انسانی که بر خویشتن مسلط باشد و بر خواستههایش فرمان براند، انسانی که با زندگی داد و ستد داشته باشد و همانگونه که حقش را میطلبد، تکلیفش را نیز انجام بدهد. انسانی که حق را بشناسد و به آن ایمان داشته باشد و از آن دفاع کند، انسانی که خوبیها و امتیازات را بشناسد و همانطور که خوبیها را برای خودش میخواهد برای دیگران نیز بخواهد و در راه اصلاح مفاسد اجتماعی فشارهای لازم را تحمل کند. در رابطه با امر به معروف و نهی از منکر و جانفشانی و صرف مال و نثار داراییها در راه حق احساس مسئولیت کند، ساختن چنین انسانی کار بسیار دشواری است و هرگز آسان نیست. (نقش ایمان در زندگی، یوسف قرضاوی ، ص ۴۷۹)
ب: ناهمواری راه
طبعا برای فعالیت اصلاحی همه چیز برای شخص مصلح آماده و مهیا نیست. موانع متعددی بر سر راه او قرار خواهند گرفت، از خانواده، جامعه، دوستان، که با ابزارهای مختلفی از شبه افکنی و ایجاد بدگمانی، تمسخر، تهدید، تطمیع، ایجاد فشار و… موانعی در مسیر اصلاح اجتماعی خواهند بود.
خداوند خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: راهی که تو در پیش گرفتی، راهی ناهموار و سخت است و اگر غیر از این بود، خیلیها دنبالهرو تو بودند، اما ماجرا اینگونه نیست.
(لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَاتَّبَعُوكَ وَلَكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُالشُّقَّةُ) [سوره التوبة 42] (اگر مالى در دسترس و سفرى [آسان و] كوتاه بود قطعا از پى تو مىآمدند ولى آن راه پر مشقت بر آنان دور مىنمايد)
مردمان بسیاری در راهی که سر به سوی افقهای والا و ارزشمند دارد سقوط میکنند، و مردمان بسیاری هستند که به سبب طول مسیر خسته و درمانده میشوند، و از کاروان باز میمانند، و به سمت کالای ناچیز یا خواستهی بیارزشی میگرایند. مردمان زیادی هستند که انسانها آن را در هر زمانی و مکانی میشناسند، ایشان جماعت اندک و ناگهان پدید آمدهای هم نیستند، بلکه آنان گروه نمونه و تکرار شوندهای هستند و در حاشیه حیات به زندگی ادامه می دهند. هر چند گمان میبرند آنان به منافعی دست یافتهاند و به مطالبی رسیدهاند و مینگارند که از پرداخت بهای بالا، خویشتن را رها ساختند، چه بسا که با بهای اندک جز کالای اندک را نمیتوان خرید و پول ناچیز جز متاع ناچیز نمیارزد. ( فی ظلال القرآن، ج ۳، ص ۵۴۲)
ج: رهروان اندک
کسانی که در عرصهی تربیت و اصلاح فعالیت میکنند تعدادشان زیاد نیست و بر این اساس شاید کم بودن رهروان راه، بر بعضیها گران آید. قرآن به این موضوع اشاراتی کرده است و میفرماید:
(وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَا هُمْ) [سوره ص 24] (و در حقيقت بسيارى از شريكان به همديگر ستم روا مىدارند به استثناى كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند و اينها بس اندكند)
(اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ) [سوره سبأ 13](اى خاندان داوود شكرگزار باشيد و از بندگان من اندكى سپاسگزارند)
در این آیه خداوند از کمی بندگان شکرگزار سخن میگوید، بدین معنا که کم هستند انسانهایی که از نیرو و توان خود در آبادنی زمین بهره ببرند، و کم هستند انسانهایی که همه توان و نیروی روحی و روانی خود، برای شناخت خدا و پیوستن به وی به کار گیرند و برای پیشرفت زندگی روحانی و رشد و فزونی آن، از قدرت، قوت، هدایت و رهنمود خدا استمداد بطلبند و به مقتضای آن عمل کنند و به خیر و محبت و احساس وابستگی و به هم پیوستگی انسانیت عادت نمایند، و تلاش کنند تا خیر مادی و بهرههای مادی که با توان و نیروی مادی خویش به آن رسیدهاند، به همه بشر برسانند. و در نهایت کم هستند بندگانی که تمام توان و نیروی خود را در شناخت اسرار عالم هستی و قوانین آن به کار برند و همچنین در شناخت سنتها و قوانین الهی در این عالم مادی و زندگی انسانی، از آن استفاده کنند، و در برنامهریزی و سامان دادن به زندگی بشری و برپا داشتن آن و سوق دادن آن بر شیوهی راست ودرست آن، از این قوانین و سنتها بهره گیرند. (روش تربیت اسلام و کاربرد عملی آن، محمد قطب، ترجمه، محمود ابراهیمی،ص ۳۴)
گروه دوم: مصلحان دلسوز اجتماعی
مصلحان دلسوزی که همهی توان خود را برای اصلاح اجتماعی به کار میبندند، این مجموعه با کمال امید به کار و تلاش، انگیزهی خود را از فعالیت در دو چیز بیان میکنند، و در حقیقت همین دو نگاه باعث میشود روح امید در کالبد آنان بدمد و از حرکت باز نایستند.
انگیزه اول: معذرة الي ربكم
این مجموعهی مسئولیتپذیر، خود را در مقابل خداوند مسئوول میدانند، و به مسئولیت خود در قبال جامعه واقفند، چرا که خداوندی که آنان را خلق کرده برای آنها یک سری وظایف در دنیا در نظر گرفته است که از جملهی این وظایف، آبادانی زمین است، آنجا که خداوند میفرماید:
(هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ) [سوره هود 61] (او شما را از زمين پديد آورد و در آن شما را استقرار داد پس از او آمرزش بخواهيد آنگاه به درگاه او توبه كنيد كه پروردگارم نزديك [و] اجابت كننده است)
آبادانی زمین مسئولیت این انسان در کره خاکی است. این مجموعهی انسانی که از لحاظ شخصیتی توسعه یافتهاند، سعادت و خوشبختی خود را در خوشبخت کردن دیگران میدانند، و از خسته شدن و زحمت کشیدن در میدان اصلاح اجتماعی لذت میبرند و سکون و راحتی به قاموس این مجموعه راه ندارد. همین انگیزهی مسئول بودن در پیشگاه خداوند، باعث شد که مومن آل یاسین را وادار کند تا از دورترین نقطهی شهر، برای رساندن پیام دین حرکت کند. این بزرگ مرد که خداوند نام او را ثبت نکرده، چرا که مهم درس و پیامی است که در ذکر داستان این بزرگ مرد الهی وجود دارد و آن نیز سرعت پذیرش دعوت و احساس مسئولیت در قبال جامعه خود بود، هر چند او را تکذیب و پیامش را انکار و او را تهدید کردند. خداوند در وصف حالش میفرماید:
(وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ * اتَّبِعُوا مَنْ لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ * وَمَا لِيَ لَا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) [سوره يس 20 – 22] (و [در اين ميان] مردى از دورترين جاى شهر دوان دوان آمد [و] گفت اى مردم از اين فرستادگان پيروى كنيد. از كسانى كه پاداشى از شما نمىخواهند و خود [نيز] بر راه راست قرار دارند پيروى كنيد. آخر چرا كسى را نپرستم كه مرا آفريده است و [همه] شما به سوى او بازگشت مىيابيد.)
اساس نگرش این مجموعه این است که خداوند در قیامت از ما نمیپرسد که چرا پیروز نشدید، بلکه سوال میکند که چرا تلاش نکردید؟ و نمیپرسد که چرا موفق نشدید، بلکه میپرسد که چرا فعالیت نکردید؟ (نیت و اخلاص / قرضاوی، ترجمه: عمر قادری، ص: ۱۲۰)
انگیزه دوم: ولعلهم یتقون
آنان از تأثیر پذیری کلام و فعالیتهای خود در راستای اصلاح مفاسد و بزهکاری اجتماعی ناامید نیستند و امید دارند فعالیت و تلاششان به ثمر برسد. مصلح اجتماعی نباید از هدایت هیچکس ناامید شود حتی اگر آن شخص فرعون باشد. در داستان موسی خداوند او را ماموریت میدهد که به سراغ فرعون برود و به تذکر و یادآوری او بپردازد، فرعونی که ندای «أنا ربکم الأعلی» سر میداد.
(اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلَى أَنْ تَزَكَّى * وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى) [سوره نازعات 17 – 19] (به سوى فرعون برو كه وى سر برداشته است. و بگو آيا سر آن دارى كه به پاكيزگىگرايى. و تو را به سوى پروردگارت راه نمايم تا پروا بدارى)
یکی از قصههایی که غزالی در احیا نقل مینماید و با این موضوع ارتباط مستقیم دارد آن است که مردی به قصد امر به معروف و نهی از منکر وارد مجلس مأمون شد و بسیار خشن و تند با او سخن گفت و او را ستمکار و فاجعه و خلافکار خطاب نمود، مأمون هم که به دانش و بردباری مشهور بود برای مجازات او دچار احساسات و شتاب نگردید بلکه خطاب به او گفت: دوست عزیز مهربان آرام باش خداوند بهتر از تو را به سوی بدتر از من فرستاد و به او دستور فرمود با مهربانی با او روبرو شود موسی و هارون را که بسیار از تو بهتر بودن بسوی فرعون که خیلی از من بدتر بود فرستاد و خطاب به آنان فرمود:(فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى). [سوره طه 44] (و با او سخنى نرم گوييد شايد كه پند پذيرد يا بترسد)
این شیوه بیان که با کلمات امیدواری همراه است علی رغم طغیان و سرکشی فراوان، دلیل بر آن است که طرف مقابل هر چند در کفر و طغیان غرق شده باشد دعوتگر چنانچه از روش حکمت و مهربانی و آرامی استفاده نماید و از اسلوب خشنپرهیز کند، نباید امید خود را به هدایت او از دست بدهد. (فقه سیاسی، یوسف قرضاوی، ترجمه عبدالعزیز سلیمی، ص ۲۶۹)
سید قطب در توصیه و سفارش به خواهرش اینچنین میگوید:
اگر به قدرت و توان خیر و نیکی در درون انسان پی ببریم، میبینیم که نیکی و خیر فراوانی در اندرون اوست تا حدی که برای اولین بار آن را احساس نمیکنیم، من این را آزمایش کردهام، در خیلیها هم امتحان کردهام، حتی با آنهایی که در ابتدا چنان وانمود میشود بدکار و شرورند و یا بیاحساس و بیشعورند. اما کمی مهربانی و گذشت در مقابل گناه و تاوانش و یا مقداری محبت واقعی و دوست داشتنشان و یا کمی دلسوزی صادقانه و خالصانه برای رفع درد و رنجشان کافیست تا چشمه خیر را در درونشان به جوش آورد و با اندک بخششی که بیریا و تزویر باشد، آنان نیز نسبت به تو مهر میورزند و احساس اطمینان میکنند، زیرا یقین داشته باش که شر و بدی در درون آدمی آنقدر عمیق و ریشهدار نیست که ما فکر میکنیم، بلکه فقط در پوسته سختی از وجود انسانهاست که با آن به مقابله با درد و رنج زندگی میشتابند تا زنده بمانند. (نامه سید قطب به خواهرش آمنه، ترجمه: جلال معروفیان، ص: ۱۴- ۱۵)
و در فرازی دیگر در ضمن تفسیر داستان پیامبر یونس میگوید: در داستان ذوالنون درس و عبرتی برای یاران دعوتاست. دعوتکننده ابزاری است در دست قدرت یزدان، خدا از هر کس دیگری دعوت خود را بهتر میپاید و نیکتر محافظت مینماید. داعی باید وظیفه خود را در هر شرایط و ظروفی و در هر جو و فضایی انجام دهد، و بقیه کار را به خدا حواله کند. هدایت خدا، هدایت است. پاسخگویی دلها به دعوت مصلحان نزدیک و آسان نیست. موانع متعددی از جمله پوچی، تقالید، عادتها، نظامها، اوضاع و احوال بر دلها مینشیند، باید این موانع را از دلها زدود. لذا باید دلها را به هر وسیلهای که ممکن است زنده کرد، و در سایه شکیبایی و پایداری و امیدواری چه بسا یکی از نصایح کارگر افتد. انسان در برخی اوقات سراپا شگفتزده میشود و هراس او را بر میگیرد، زمانی که میبیند هزار مرتبه میکوشد و چیزی عاید او نمیگردد. ولی بعد از آن یک بار یک حرف و صحبت سراسر وجود شخص را به لرزه در میآورد. نزدیکترین مثالی که هم اینک میتوانم بیاورم و حالت را به تصویر بکشد، دستگاه گیرندهای است که به دنبال ایستگاه فرستنده میگردد، شما پیچ را بارها و بارها میچرخانید و به این سو و آن سو میگردانید ولی ایستگاه را پیدا نمیکنید، هرچند که دقت میکنید و پیچ را درست در مسیر خود راه میبرید. آنگاه از دست تو حرکت ناسنجیده و تندی سر میزند و موج پیدا میشود و صداها و نغمهها روان میگردد. انسان از همه چیز به دستگاه گیرنده نزدیکتر است دعوتگران هم باید بکوشند پیچ را بجنبانند و به جلو و عقب برند و برگرداند تا دلها از آن سوی افقها پیام دعوت را دریافت دارند. (فی ظلال القرآن / سید قطب ج ۴، ص: ۶۲۲ و ۶۲۳، به اختصار)
نکتهای که لازم است اینجا ذکر کنم این است که نتیجه دعوت و اصلاح اجتماعی، لزوما شرط نیست در زندگی شخص مصلح رخ دهد، چه بسا نتیجه تلاش مصلح اجتماعی بعد از مرگ شخص خود را نشان دهد. پیروزی و به نتیجه رسیدن تلاش و کوشش شخص مصلح همیشه به معنی پیروزی و به قدرت رسیدن آن افراد نمیباشد، بلکه گاهی بعد از مرگ، کسانیتفکر و اندیشه آنان را به نتیجه میرسانند.
درقرآن به ذکر این موضوع در قالب داستان «اصحاب الاخدود» پرداخته است. آنجا که بعد از شهادت آن جوان مومن، مردمی که شاهد صحنه شهادت او بودند به منهج و فکر و برنامه او ایمان آوردند، و پادشاه آن زمان گودالهایی را حفر کرده و آتش در آنها افروخته و موحدین را در آن میانداخت، اما آنانی که به جوان ایمان آورده بودند محکم و استوار بر یکتا پرستی خویش ماندند. در این داستان آن جوان نتیجه دعوت و تلاش خود در اصلاح جامعه را شاهد نبود، اما بعد از مرگ او تلاش او نتیجه داد.
نمونه دیگر از تاثیر عملکرد انسان بعد از مرگ داستانی از انس بن مالک است که ایشان میگوید هنگامی که حرام بن ملحان در حادثه بئر معونه با نیزه هدف قرار گرفت خونی را که از محل زخم فوران میکرد بر سر و صورت خود پاشید و گفت قسم به خدای کعبه؛ که رستگار شدم. این جملهی حرام بر ملحان قاتل را بر آن داشت تا پس از مدتی مسلمان شود زیرا او دائماً به کلماتی فکر میکرد که ابن ملحان آن به هنگام شهادتش گفته بود. او میگوید چیزی که مرا به سوی اسلام فراخواند و سبب شد به اسلام درآیم این بود که من یکی از مسلمانان را هدف قرار دادم و به هنگام شهادتش میگفت قسم به خدا رستگار شدم! با خودم گفتم چطور پیروز شد؟ مگر من او را نکشتم؟ اما بعدها که در رابطه با سخنان او سوال کردم،گفتند منظور او از پیروزی، شهادت بوده است. من هم گفتم قسم به خدا او پیروز شد که در راه آرمان و عقیدهاش جان را فدا کرد. (اوصاف مصلحان، عبدالحمید البلالی، ترجمه، قادر قادری، ج ۲، ص ۱۲۹)
در میدان فعالیت اجتماعی دو مدل هدفگذاری داریم.
الف: هدف مبتنی بر نتیجه
مثلا شخصی برنامهریزی میکند تا یک سال تعداد معین و مشخصی را هدایت کند، و در پایان سال، موفقیت را بر اساس رسیدن به آن هدفی که تعیین کرده ارزیابی میکند.
ب: هدف مبتنی بر فعالیت
مثلا شخصی برنامهریزی میکند تا یک سال به تعدادیمشخص و معین پیام دین رسانده شود. این نوع هدفگذاری نگاهش معطوف به انجام کار است، و توجهی به نتیجه نمیکندکه آیا این تعداد، دعوت و ارشاد آنان رو پذیرفتهاند یا خیر؟
پس در جمع مصلحان اجتماعی هر دو نوع برنامهریزی وجود دارد:
«معذرة الي ربكم» ناظر به بخش هدف مبتنی بر فعالیت است.
«لعلهم یتقون» ناظر به برنامهریزی و هدفگذاری بر اساس نتیجه میباشد.
گروه سوم : انسانهای بیتفاوت
در این میان گروهی هستند که به نسبت ناهنجاریهای اجتماعی کاملا بیتفاوت هستند و هیچ نوع حرکتی از آنان صادر نمیشود. تفاوت این مجموعه با گروه اول در این است که گروه اول وارد برنامه عملیاتی اصلاحی میشوند اما ادامه نمیدهند، چون فکر میکنند کار و تلاش آنها به نتیجهای نمیرسد. اما این گروه و مجموعه اصلا هیچ تحرک و جنب و جوشی از خود ندارند. لذا در این آیه نامی از آنها برده نشده و دلیل نادیده گرفتن آنان، کاستن از شأن و مقام ایشان است، هر چند که دچار عذاب نیامده باشند، چرا که آنان عملا از نهی کردن و باز داشتن مردمان از بدی دوری گزیدهاند. (فی ظلال القرآن، جلد ۳، ص ۱۰۳)
لذا قرآن کسانی را که نسبت به فساد محیط خود بیتفاوت و بیتوجه هستند و هیچگونه حساسیتی از خود نشان نمیدهند، مطرود و ملعون انبیاء خوانده است:
(لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ * كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ) [سوره مائده 78 – 79] (از ميان فرزندان اسرائيل آنان كه كفر ورزيدند به زبان داوود و عيسى بن مريم مورد لعنت قرار گرفتند اين [كيفر] به خاطر آن بود كه عصيان ورزيده و [از فرمان خدا] تجاوز میکردند. [و] از كار زشتى كه آن را مرتكب مىشدند يكديگر را بازنمىداشتند راستى چه بد بود آنچه میکردند)
شعار این مجموعه و گروه “لکم دینکم ولی دین” و این ضرب المثل است که میگویند: عیسی به دین خود، موسی هم به دین خود.
شعارهایی که عدم مسئولیتپذیری و دلسوزی نسبت به جامعه را ترویج میدهد.
بدترین آفت و بیماری یک جامعه این است که هر کس از افراد جامعه بگوید خودم، خودم، مال من، و نگوید وظیفه من!
این آفت خانمانسوز عمدتا از منیت و خودخواهی نشات میگیرد. هر کس فقط خودش را در نظر میگیرد و دیگران و همنوعش را از یاد میبرد. ( نقش ایمان در زندگی / قرضاوی، ص: ۳۱۱)
با نگاهی به سیرت و راه و روش پیامبران الهی به عنوان الگوهای عملی بشر میبینیم، همهی آن پیشوایان بشریت دلسوز و خیر خواه جامعه خود بودند.
خداوند شخصیت آنان را اینچنین توصیف میکند.
نوح به قوم خود میگوید:
(أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ)[سوره اعراف 62] (پيامهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و اندرزتان مىدهم و چيزهايى از خدا مىدانم كه [شما] نمیدانید)
هود میگوید:
(أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ) [سوره اعراف 68](پيامهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و براى شما خير خواهى امينم)
شعیب میگوید:
(إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ) [سوره هود 84] (به راستى شما را در نعمت مىبينم و[لى] از عذاب روزى فراگير بر شما بيمناكم)
ابراهیم که حتی برای مخالفان خود نیز از سر شفقت دعا میکند و میگوید:
(رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ) [سوره إبراهيم 36] (پروردگارا آنها بسيارى از مردم را گمراه كردند پس هر كه از من پيروى كند بىگمان او از من است و هر كه مرا نافرمانى كند به يقين تو آمرزنده و مهربانى)
مومن آل فرعون در مقام دلسوزی قوم خود، خداوند داستان او را اینچنین برایمان بازگو میکند:
(وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ * مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعِبَادِ * وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ * يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ)[سوره غافر 30 – 33] (و كسى كه ايمان آورده بود گفت اى قوم من من از [روزى] مثل روز دستهها[ى مخالف خدا] بر شما مىترسم. [از سرنوشتى] نظير سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آنها [آمدند] و [گرنه] خدا بر بندگان [خود] ستم نمىخواهد. و اى قوم من من بر شما از روزى كه مردم يكديگر را [به يارى هم] ندا درمىدهند بيم دارم. روزى كه پشت كنان [به عنف] بازمىگرديد براى شما در برابر خدا هيچ حمايتگرى نيست و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبرى نيست)
و ادامه میدهد که:
(وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ) [سوره غافر 41] (و اى قوم من چه شده است كه من شما را به نجات فرا مىخوانم و [شما] مرا به آتش فرا مىخوانيد)
مومن آل یاسین نمونهای دیگر از دلسوزان اجتماعی است که حتی بعد از اینکه قوم لجوج، خیرخواهی او را برنتافتند و او را به شهادت رساندند، خداوند آرزوی بعد از شهادت این بزرگمرد و مصلح دلسوز را اینچنین به تصویر میکشد:
(قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ) [سوره يس 26 – 27] ([سرانجام به جرم ايمان كشته شد و بدو] گفته شد به بهشت درآى گفت اى كاش قوم من مىدانستند. كه پروردگارم چگونه مرا آمرزيد و در زمره عزيزانم قرار داد)
اما در راس همهی مصلحان بشریت پیامبرق قرار دارد که اندوه بزرگی در قبال جامعه خود به دوش میکشید تا جایی که نزدیک بود خود را نابود کند، خداوند به او دلداری میدهد و میفرماید:
(فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا) [سوره كهف 6] (شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند تو جان خود را از اندوه در پيگيرى [كار]شان تباه كنى)
ودر جایی دیگر در توصیف شخصیت ایشان میفرماید:
(لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ) [سوره توبه 128] (قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد به [هدايت] شما حريص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است)
همهی این الگوهای بشری این درس مهم را به ما میآموزد که انسان در این دنیا در قبال دیگران مسئولیت دارد.
خداوند هدف از خلقت انسان و وظیفه او را در زندگی به روشنی بیان کرده است. انسان بیهوده آفریده نشده است، بلکه برای هدف و حکمتی آفریده شده است، انسان را برای خودش نیافریدهاند و برای این هم آفریده نشده است که بنده و برده یکی از عناصر جهان هستی باشد، و برای این هم آفریده نشده است که مانند چهارپایان مدتی در این دنیا زندگی کند، و برای این هم آفریده نشده است که چند سالی کم یا زیاد در این جهان زندگی کند و پس از آن خاک او را در کام خود فرو کشد و کرمها وی را بخورند و نیستی طومار زندگی او را درهم پیچد، بلکه آفریده شده است تا آن امانت بزرگ یعنی امانت تکلیف و مسئولیت را در این زندگی کوتاه بر دوش کشد. (نقش ایمان در زندگی / قرضاوی، ص: ۱۱۸ و ۱۱۹)
در کدامین صف ایستاده ایم؟ سوالی است که هر کس باید از خود بپرسد.
نوعی تقسیمبندی کلیتر انسانها به نسبت کل جهان اسلام هم وجود دارد.
استاد مصطفی طحان در بیان اوضاع وخیم و چالشهایی که جهان اسلام با آن روبرو هست سوالی رو مطرح میکند و میگوید با وجود این شرایط اسفناک و درد و رنجی که جهان اسلام در آن بسر میبرد، اصلاح و باز سازی با کیست؟
ایشان مردم را به سه دسته تقسیم میکند و میگوید:
الف: گروه اول از اصلاح امور مأيوس شده، سر در گریبان خود فرو برده و به اصلاح خود اکتفا کردهاند.
ب: گروه دوم فعالیت میکنند اما به تنهایی، اگر نویسنده است قلم بر میگیرد و به روشنگری و تحلیل امور میپردازد و اگر فرد خیراندیشی است به نیازمندان کمک میکند، و این اقدامات فردی گرچه سودمند است اما کافی نیست.
ج: بالاخره گروه سوم همدوش دیگران در قالب جمعی به تلاش و تکاپو میپردازند. از همین افراد بود که تشکلهای ملی برای مبارزه با استعمار و تشکلهای کمونیستی برای مبارزه با سرمایهداری به وجود آمد و در مقابل، جماعتها و حرکتهای اسلامی در بخشهای مختلف جهان اسلام پا گرفت تا فرد مسلمان را بر مبنای شیوه نبوی بازسازی کند، اعتماد مسلمان به خود و دینش را بازسازی کند، میهن اسلامی را از هر نوع سلطهگر بیگانه پاک سازد و برای بهسازی جامعه و برپایی حکومت اسلامی فعالیت کند. (اهمیت و مشروعیت فعالیت جمعی / مصطفی طحان، ترجمه: جلیل بهرامی نیا، ص: ۲۸)
تابش...
ما را در سایت تابش دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : علی تابش xn--mgbce6b بازدید : 186 تاريخ : دوشنبه 15 ارديبهشت 1399 ساعت: 22:18