هدایت نبوی در مبحث تربیت(۴)

ساخت وبلاگ

سلسله ی مربی اول صلی الله علیه و سلم

مولف:دکتر محمد بن عبدالله الدویش

مترجم: عبدالرحمن محمد زمان پور

نتایج و آثار تربیت نبوی

شناخت جوانب موفقیت و تمایز هر منهج تربیتی از طریق بررسی اهداف این منهج یا اسالیب و محتوای آن امکان پذیر است.می توانیم از طریق بررسی عملکردهای تربیتی مربی به تمایز او پی ببریم. ولی مهم ترین دلایل موفقیت منهج تربیتی و تمایز مربی در تولیدات و آثار تربیتی اش نهفته است.زیاد می بینیم که مردم برای استدلال بر تربیت نیکوی کسی به آثاری که بر شاگردانش داشته استناد می کنند و وقتی فرزندانی متمایز و برجسته را می بینند پی می برند که پشت آنها پدر و مادری بوده است که آنان را خوب تربیت کرده اند.

اما آنچه به روش تربیت نبوی مربوط می شود،وقتی هر صفحه ای از صفحات سیرت نبوی که نگاه می کنیم یا هر یک از مراحل تاریخی امت را مورد دقت نظر قرار می دهیم می بینیم آن صفحات  و آن مراحل شاهد این تربیت نیکو و متمایز نبوی است که در این بخش به اندازه ای که گنجایش داشته باشد به بعضی از نتایج و آثار تربیت نبوی اشاره خواهیم کرد.

مهم ترین سعی مناهج تربیتی این است که متربیان را به پای بندی و قناعت درونی برسانند زیرا مربی ،با هیبت و سیطره ی معنوی که دارد می تواند متربی را به رفتار ستوده ای وادارد یا مانع او از ارتکاب رفتار نامناسب شود ولی چالش حقیقی این است که التزام و پای بندی نشأت گرفته از درون و با رقابت درونی نه بیرونی احاطه شده باشد.

مثالی روشن می زنیم پیامبر در جامعه ای برانگیخته شد که باده نوشی در آن جامعه رواج داشت تا جایی که بر افراد چیره شده بود و مشکلات زیادی به بار آورده بود می بینیم شاعر جاهلی وقتی از نبرد یا جنگی سخن می گوید، باده، آهنگ کلامش است بلکه نزد بعضی از آنان باده به بالاترین مقام می رسد و آن را از اموری می داند که به خاطر آن شراب ،او استحقاق ادامه ی زندگی را دارد یا به تعبیری بقای خود را منوط به وجود شراب می داند  آن گونه که یکی از آنان گفته است:

به خدا اگر سه چیز نبود که از شیوه ی زندگی جوان است اهمیتی نداشت که تا کی زنده باشم.از جمله ی آن سه چیز سبقت گرفتنم به شراب از سرزنش کنندگانم است،شراب سرخ رنگی که چون با آب مخلوط شود کف می کند.

یکی دیگر از این افراد اهل باده نوشی از این نیز فراتر رفته و وصیت می کند که وقتی مرد او را در کنار درخت انگوری که از آن شراب می ساخته دفن کنند می گوید:

هرگاه مُردم مرا در کنار درخت انگور دفن کنید تا ریشه هایش بعد از مرگم استخوانم را سیراب کند. و مرا در بیابان دفن نکنید زیرا مبادا هنگام مرگم آن(شراب) را نچشم.

و مثال از این دست زیاد است و بر این روال شراب نزد آنان ارزش داشت.وقتی اسلام آمد اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم، همچون سایر مردم، شراب می نوشیدند و آن را زمزمه ی کلام خود می کردند همان طور که حسان بن ثابت رضی الله عنه گفته است:

هرگاه روزی انواع نوشیدنی ها ذکر شوند پس آنها فدای شراب پاک شوند.اگر در اثر باده نوشی مرتکب کاری شدیم که باعث سرزنش است و شر و دشنامی بین ما به جود آمد تقصیر را به گردن باده می اندازیم.با نوشیدن آن توهم پادشاهی و شجاعت به ما دست می دهد و ملاقات ما را باز نمی دارد.

ولی وقتی آیه ی تحریم شراب نازل شد و مردم از جارچی رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدند که در بازار، تحریم آن را اعلام می کند ،همه ی شراب هایشان را بیرون می ریزند تا جایی که کوچه و خیابان های مدینه از شراب پر می شود حتی آنانی که پیاله را برداشته که به دهان ببرند آن را بیرون می ریزند و برای همیشه آن را ترک می کنند و مردم به پی گیری  یا تأکید نیاز ندارند چون بر تسلیم و اطاعت و فرمان پذیری تربیت شده اند ولی در مقابل وقتی بعضی سردمداران غرب تلاش کردند شراب را ممنوع کنند و همه ی امکانات و توان آموزشی و توجیهی و اخطار و تربیتی را برای اجرای این امر مهم به کار گرفتند با شکست مواجه شدند، شکستی که ناشی از شیوه های اجرایی و اسالیب نیست بلکه ناشی از شکست تربیتی است.

خداوند عزوجل پیامبر صلی الله علیه وسلم را در جامعه ای برانگیخت که نظام طبقاتی بر آن حاکم بود و صدای تعصب بر هر صدای دیگری برتری داشت ولی تربیت نبوی  اثر خود را در نفوس آنان به جا گذاشت در نتیجه معیارها و ارزش های مردم تغییر کرداز این روست که می بینیم شرافتمندان قریش و رهبران اوس و خزرج برای جهاد مسلحانه بیرون می آیند و در لشکری که رهبری آن به دست زیدبن حارثه ـ از بردگان آزاد شده ـ  است حرکت می کنند سپس بار دیگرتحت فرماندهی پسرش اسامه در حالی که هنوز بیست سالش نیست حرکت می کنند.خداوند از همگی آنان راضی باشد.

از عامر بن واثله روایت است که نافع بن عبدالحارث خزاعی در عسفان با عمر ملاقات کرد در حالی که عمر او را بر مکه می گماشت.پس گفت:چه کسی را بر این منطقه گماشته ای؟عمر: ابن ابزی.نافع: ابن أبزی کیست؟عمر:یکی از بردگان آزاد شده ماست.نافع:پس یکی از غلامان را بر آنان گماشته ای؟عمر:او قاری کتاب خداست و به فرائض آگاه است عمر ادامه می دهد می گوید:اما پیامبرتان صلی الله علیه وسلم فرموده است:خداوند به وسیله ی این قرآن مردمی را بالا می برد و عده ی دیگر را پایین می آورد.(روایت مسلم ۸۱۷)

آنان در جامعه ای قبیله ای زندگی می کردند و با چیزی جز افتخار به اصل و نسب و افتخارات  شخصی و تمجید قبیله آشنا نبودند که شاعرشان در این زمینه می گوید:اگر به آب وارد شویم آبی پاک می نوشیم در حالی که دیگران آبی آلوده و گل آلود می نوشند.خشکی را کاملا پر کرده ایم تا جایی که گنجایش کس دیگری ندارد و ما دریا را از کشتی پر می کنیم.هرگاه کودکان شیرخوارمان از شیر گرفته شوند قدرت مداران در مقابل شان سر تسلیم فرود می آورند.

در این چنین شرایطی خدا عزوجل دین اسلام را آورد و آن فخرفروشی ها را باطل کرد در نتیجه عرب بر غیر عرب جز به تقوا برتری نداشت.خداوند  عزوجل پیامبرش صلی الله علیه وسلم را در جامعه ای برانگیخت که ارزشی برای زن قائل نبودند از این جهت هرگاه به آنان مژده ی تولد دختری داده می شد چهره شان سیاه می شد و خشمگین می شد ند تا جایی که از زشتی بشارتی که به آنان داده می شد از انظار مردم ناپدید می  شد ند  خداوند سبحان در توصیف این صحنه می فرماید:و إذا بشر أحدهم بالأنثی ظل وجهه مسودا و هو کظیم.یتواری من القوم من سوء ما بشر به أیمسکه علی هون أم یدسه فی التراب ألا ساء ما یحکمون.(سوره ی نحل آیات ۵۸-۵۹)و هرگاه یکی از آنان مژده دختر به او داده شود در حالی که خشمگین است  چهر اش سیاه می شود از زشتی مژده ای که به او داده شده  از دید مردم متواری می شود آیا با خواری آن را نگه دارد یا در خاک زنده به گورش کند آگاه باشید  چه بد داوری می کنند.

در آن جامعه زن از خود اراده ای نداشت و او را از بسیاری از تصرفات باز می داشتند اگر سرپرستی دختر یتیمی به عهده داشتند و آن دختر مالدار بود اگر زیبا روی بود او را به شوهر می دادند و در غیر این صورت او را به شوهر نمی دادند تا که می مرد در نتیجه بعد از مرگ از او ارث می بردند و اموالش را بر می داشتند.ولی بعد از این که دین اسلام آمد در کمتر از دو دهه معیارها تغییر کرد تا جایی که زن مژده ی بهشت می داد و پیامبر صلی الله علیه وسلم در صلح حدیبیه در امر مسلمانان با یکی از زنانش مشورت می کند و رأیش را اجرا می کند و هنگامی که ام هانئ مردی را پناه می دهد پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید ای ام هانئ آن کسی که پناهش داده ای ما هم پناهش می دهیم.(روایت بخاری۲۸۰ و مسلم ۳۳۶)

همچنین پیامبر صلی الله علیه وسلم در جامعه ای مبعوث شده بود که از فساد اخلاقی رنج می برد در نتیجه آن گونه که أم المومنین عائشه رضی الله عنها بیان می کند نکاح چهار نوع بود: یک نوع به شکل نکاح موجود در اسلام بود که شخصی از دختر یا خواهر کسی خواستگاری می کرد و برای او مهریه در نظر می گرفت سپس با او ازدواج می کرد.نوع دیگر نکاح  این بود که مرد به زنش می گفت هرگاه از قاعدگی پاک شدی پیش فلان مرد برو و از او نطفه گیری کن و شوهر اصلی از او کناره می گرفت و تا حملش از آن مردی که زن از او نطفه گیری کرده بود مشخص نمی شد هرگز با زنش همخوابی نمی کرد ولی وقتی حملش مشخص می شد شوهر اگر دوست می داشت به هدف نجابت فرزند با زنش همبستر می شد که این نکاح نکاح استبضاع نامیده می شد.نوع دیگر این بود که تعدادی مرد کمتر از ده نفر جمع می شدند و همه با آن زن همبستر می شدند وقتی زن باردار می شد  و وضع حمل می کرد و چند شبی ازوضع حملش می گذشت کسی را دنبال آن مردان می فرستاد و هیچ کدام نمی توانستند از حضور پیش زن سرباز زنند تا که همه پیش زن گرد می آمدند و زن به آنان می گفت:خودتان از قضیه باخبر هستید و اکنون فرزندم را زاییده ام فلانی ـ هر کدام یک از آنانی که با او همخوابی  کرده بودند که دوست داشت را نام می برد ـ نوزاد فرزند توست در نتیجه فرزند به او ملحق می شد و مرد نمی توانست نپذیرد و نوع چهارم عده ای زیاد جمع می شدند و با زن آمیزش می کردند و زن هیچ مردی که خواستار بود را پس نمی زد و این زنان بدکاره ای بودند که به عنوان نشانه بر خانه هایشان پرچم نصب کرده بودند پس هر کس دوست می داشت پیششان می رفت و وقتی آن زن باردار می شد و وضع حمل می کرد همه ی آن مردان پیش او جمع می شدند و قیافه شناسی را می آوردند پس فرزند را به هر کس که مناسب می دیدند ملحق می کردند در نتیجه به او پیوند می خورد و فرزند او خوانده می شد و مرد از پذیرش امتناع نمی کرد ولی چون محمد صلی الله علیه وسلم به حق مبعوث گشت همه ی نکاح های جاهلی را بی اساس اعلام کرد  جز نکاحی که امروزه در اسلام مطرح است.( روایت بخاری۵۱۲۷)

می بینیم پیامبر صلی الله علیه وسلم موفق شد طی سال هایی محدود جامعه ای پاکدامن و با عفت بسازد و تغییری که برای آن نسل رخ داد فقط در سطح جوامع نبود بلکه افراد نیز شامل می شد از این رو همین عمربن خطاب رضی الله عنه که در جاهلیت شخصی سنگدل بود و مردم معتقد بودند که او دورترین مردم از حق است و احتمال مسلمان شدن الاغ از احتمال مسلمان شدن عمر بیشتر است می بینیم تحت تأثیر تربیت نبوی قرار می گیرد در نتیچه چون مسلمان شد و از پیامبر صلی الله علیه وسلم تبعیت کرد وضعیتش دگرگون شد.از همین رو وقتی عهده دار خلافت می شود او را فردی مهرورز، دلسوز، نرم خو، قیام کننده به امور بیوه ها و بیچارگان می بینیم.

این نمونه هایی که ذکر شد نمونه های اندکی از موفقیت و کارساز بودن تربیت نبوی است که در ذات خود نشان بزرگی و اثر این تربیت است.از خداوند عزوجل خواهانم که محبت و پیروی از منهج پیامبر صلی الله علیه وسلم را روزی ما و شما بگرداند و ما را به حوضش وارد کند.

ادامه دارد ….

تابش...
ما را در سایت تابش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علی تابش xn--mgbce6b بازدید : 167 تاريخ : پنجشنبه 29 تير 1396 ساعت: 19:31