بندگی خدا- ۶ (حقیقت خوشبختى)

ساخت وبلاگ

سبحانی

حقیقت «خوشبختى» و راه رسیدن به آن

 حقیقت این است كه سعادت و خوشبختى واقعى، كه مردم خواهان آن هستند، اما در به دست آوردنش ناتوانند، این است كه انسان در شرایطى قرار گیرد كه در آن نه غم و اندوه و نه ترس داشته باشد. اگر انسان به چنین حالتى رسید به خوشبختى دست یافته و او فردى خوشبخت است.

 با توجه به مثال‏هاى ذكر شده، حقیقت این است كه نه ثروت می ‏تواند این خوشبختى را به ارمغان بیاورد و نه مقام و نه هیچ چیز دیگرى كه دنیاپرستان دنبال مى‏ كنند.

واقعیت این است كه ثروت و مقام و … هرگز نمى ‏توانند انسان را به مرحله ‏اى برسانند كه در آن نه احساس ترس كند و نه غم و اندوهى داشته باشد.

 حال كه مشخص شد خوشبختى آن است كه انسان غم و اندوه و ترس نداشته باشد، و این خوشبختى با كسب مقام یا ثروت حاصل نمى‏ شود، پس خوشبختى واقعى كجاست و راه رسیدن به آن چیست؟

 به ‏طور خلاصه، كسى كه مسیر بندگى خدا را در پیش مى ‏گیرد، همیشه متوجه این است كه خداوند متعال چه چیزى از او مى‏ خواهد تا آن را انجام دهد و او را از چه چیزى نهى مى‏ كند تا از آن دورى كند. این فرد در این فكر نیست كه چه بوده و چه خواهد بود؛ زیرا        مى ‏داند هر چیزى كه اتفاق بیفتد بدون اراده و خواست خداوند رخ نخواهد داد و خداوند هر چه را اراده كند خیر است و بدون حكمت نیست و فقط آن درست و بجا است و غیر آن نابجا است. او این مسایل را به صاحب و مالک اصلى یعنى خداوند متعال مى‏ سپارد. او تنها در این فكر است كه چه كار كند و چه كار نكند و وظیفه و مسئولیت او در زندگى چیست؟

او معتقد است هر چه رخ داده چون به اراده و خواست خدا بوده بجا و حكیمانه است و چیزى اتفاق نیفتاده كه نادرست باشد پس هرگز غم و اندوهى ندارد و هرگز نمى‏ گوید: اى كاش این كار مى ‏شد و آن كار نمى‏ شد. در آینده نیز وضعیت این‏گونه است؛ یعنى هر چه حكیمانه باشد انجام مى‏ گیرد و هر چه به دور از حكمت باشد، خداوند آن را انجام نخواهد داد. پس هرگز نمى‏ ترسد. هر چه اتفاق افتاده، اگر خوب بوده، جاى نگرانى و ناراحتى نیست. اگر گناه و نافرمانى خدا را انجام داده است، دیگر گذشته و تنها كارى كه مى‏ توان كرد این است كه از آن توبه كند؛ توبه‏ اى صادقانه و خالصانه. با چنین توبه‏ اى خط بطلان بر گناهانش كشیده شده و دیگر جاى غم و اندوهى نسبت به گذشته نمى‏ ماند و دیگر نمى‏ گوید: چرا این كار را انجام دادم و آن كار را انجام ندادم؟ او این‏گونه وظیفه‏ ى بندگى‏اش را انجام مى‏ دهد. او نسبت به آینده نیز مصمم است كه بنده‏ ى  خدا باشد و اگر فردى نیز در انجام مسئولیت و وظیفه ‏ى خود دچار كوتاهى شد، او را به انجام كارهاى خوب امر و از كارهاى بد نهى كند و غیر از این مسؤولیتى متوجه او نیست. بنابراین چنین شخصى نه نسبت به گذشته غم و اندوه دارد و نه نسبت به آینده مى‏ ترسد. او مصمم است در آینده بنده‏ ى خدا باشد و وظیفه‏ ى او نیز گرفتن چنین تصمیمى است. او از ته دل تصمیم مى‏ گیرد و دلش نیز در دست خداوند متعال است و تا زمانى كه بر این عزم و تصمیم استوار است، خداوند آن را ضمانت مى‏ كند و وى را بر انجام آن‏چه قصد كرده، یارى مى‏ دهد، پس ترسى ندارد. از طرف دیگر، آن‏چه را كه مى‏ خواهد به دست آورده است، پس غم و اندوهى ندارد، برخلاف طالبان مقام و ثروت كه در بسیارى از موارد به آن‏چه آرزو مى ‏كنند دست نمى‏یابند؛ در نتیجه دچار غم و اندوه مى ‏شوند. او بندگى خدا را خواسته و آرزو كرده است، پس آن را به دست آورده است. پس، بنده‏ ى خدا، نه غمى دارد و نه ترسى و این همان خوشبختى واقعى است؛ خوشبختى و سعادتى كه مردم آن را دنبال مى‏ كنند؛ اما بسیارى از آنان نمى‏ دانند از چه راهى به آن دست یابند.

 بنابراین با بندگى خدا و انتخاب دین خدا؛ یعنى اسلام، به عنوان برنامه ‏ى زندگى، و در نتیجه با مسلمان شدن، انسان به مرحله‏ اى مى‏ رسد كه در آن نه غم و اندوهى دارد و نه ترسى (یعنى همان سعادت و خوشبختى واقعى) و این تنها جزا و پاداشى است كه در این دنیا نصیب انسان مسلمان مى‏ شود. این پاداش به حدى بزرگ است كه اگر انسان جزا و پاداش دیگرى غیر از آن نداشته باشد او را بس است ؛ زیرا – همانطور كه قبلاً گفتیم – اگر در دنیا از هر فردى بپرسى هدف تو در زندگى چیست؟ جواب مى‏ دهد: مى‏ خواهم خوشبخت شوم. تمام سعى و تلاش انسان‏ها در دنیا این است كه خوشبخت شوند؛ اما نمى‏ دانند چگونه به آن دست یابند؛ زیرا راه حقیقى و واقعى آن را نمى ‏شناسند و این راه، جز مسیر بندگى خدا و ایمان به او و انجام اعمال صالح، راه دیگرى نمى‏ تواند باشد.

 وقتى چیزى تا این حد مهم است كه همه ‏ى مردم براى بدست آوردنش تلاش مى‏ كنند و تنها با بندگى خدا به دست مى ‏آید و راهى جز این هم ندارد، پس به راستى اگر قیامتى هم نباشد و انسان در دنیا تنها به این حالت دست یابد (حالتى بدون غم و غصه و ترس)، برایش كفایت مى‏ كند؛ اما واقعیت این است كه جزا و پاداش انسان مسلمان تنها در این خلاصه نمى‏ شود بلكه علاوه بر این به چیزهاى دیگرى نیز دست مى ‏یابد.

 وقتى انسان در زندگى‏ اش بنده ‏ى خدا بود، در دنیا در حالتى سرشار از خوشى و خوشبختى به سر خواهد برد و این همان چیزى است كه خداوند به آن اشاره مى ‏كند و مى‏ فرماید: ﴿فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗ﴾ [النحل: ۹۷]. یعنى در دنیا زندگى خوبى به او مى دهیم؛ زندگى‏ اى كه در آن نه غم و نه اندوه و نه ترسى باشد. وقتى انسان در دنیا در چنین حالت و وضعیتى قرار گرفت، یقیناً در نهایت عزّت و سربلندى و سرافرازى به سر خواهد برد و این در حالى است كه بسیارى از مردم براى دیگرانى چون خود، سر خم كرده و اسیر دست آنان هستند. فرد مسلمان در برابر تمامى صاحبان قدرت، با كمال عزّت ایستاده و حاضر نیست كه در برابرشان سر تعظیم فرود آورد و این خود – به تنهایى – بهشتى است كه انسان در آن به سر مى‏برد. پس از پایان زندگى دنیا نعمت بزرگ‏ترى فراروى اوست كه در ادامه به گوشه هایى از آن اشاره مى ‏كنیم.

ادامه دارد ….

برگرفته از کتاب : بندگی خدا

تألیف:استاد ناصر سبحانى رحمه الله

مترجم:جهانگیر ولدبیگى

تابش...
ما را در سایت تابش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علی تابش xn--mgbce6b بازدید : 208 تاريخ : پنجشنبه 31 تير 1395 ساعت: 16:12